سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سزاوارتر مردم به بخشودن ، تواناترشان است به کیفر نمودن . [نهج البلاغه]
"شکوه زندگی"
دوست دارم بپرم ….
  • نویسنده : شکوه:: 86/1/10:: 5:55 عصر
  • ای خدا

    چرا بعضی موقعها آدم از این دنیا و مردمش خسته می شه

    چرا فکر می کنه که تو این دنیای به این بزرگی گم شده و کسی رو در عین داشتن … نداره…. احساس خوبی نداره …افسرده است … بی حال … دل شکسته است … کافی فقط یه نفر بهش چیزی بگه بیشتر میشکنه … تحملش دیگه اونقدر نیست که حداقل بتونه گوش کنه و هیچی نگه چه برسه به خندیدن و گذشتن

    چرا بعضی از آدما وقتی دلشون کوچیک و تحمل درد و رنج زیاد ندارن احساس می کنن بیشتر دلشون می شکنه … واقعا همینطوری

    یه مثالی هم هست که میگه هر چی سنگ جای پای لنگ ….

    چرا ؟ آخه خدایا تو که بیشتراز همه به بنده هات نزدیکی و دوسشون داری … اون دل کوچیک نیاز داره کمکش کنی …نیاز داره که ببینیش …یا حداقل اون سنگو جلو پاهای سستش قرار ندی

    ای کاش می شد اگرم قرار می دی یه سنگ کوچیک باشه …نه یه سنگی که ….

    خدایا : می دونم تو مهربون تر از این حرفایی ولی ای کاش ما آدما تحملمون بالا بود … کاش اونقدر خوش بین بودیم که اون سنگو به یه چیزی تشبیح می کردیم که از روش بپریم … یا خوشحال می شدیم که با وچود این سنگ بازم با این پای لنگمون می تونیم از پسش بر بیایم و به خودمون افتخار می کردیم …. نه نارحت که چرا هر چی سنگه جای پای لنگه ….

    آره خدای عزیز من اینو ازت می خوام : …

    می خوام ناراحت نباشم از این که بعضی موقعها روزگار بر وفق مرادم نیست .. می خوام ازت که اون قدرته پریدن با پای لنگ ( دل کوچیک و ناآرامم ) رو بهم بدی

    دوست دارم بپرم …. از روی تموم مشکلات و نا آرومیهای این دنیا اونقدر که از اون بالا به همش لبخند بزنم و به موفقیت برسم و بگم

    که دیدین تونستم با این پای لنگم از پس هر چی سنگه بربیام ….اون موقع ست که خدا رو در وچودم احساس می کنم چون نخواستم اون سنگو از جلو پام برداره بلکه کمکم کرده از روش خودم بپرم آره خودم با همون پای

    آخه تو این دنیای امروزی مشکلات بیشتر میشه ولی برداشته نمیشه

    خدایا کمکم کن که بپرم



    کلمات کلیدی :
    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    امید
  • نویسنده : شکوه:: 86/1/8:: 12:32 صبح
  • ساعت 12 سه شنبه شب سال جدیده ... 7 روز گذشت مثل باد… مثل یه نسیم خوشبو …

    یه لحظه دلم گرفت که چه شیرین ولی چه زود گذشت ؛ آخه اولین سالی بود که دوتایی مون

    دیگه تنها نبودیم خیلی خوشحالم. از خدا می خوام کمکمون کنه بتونیم سال خوبی رو  برای هم

    رقم بزنیم با ایمان ؛ پشتکار ؛ عشق ؛ علاقه و گذشت ….

    به امید او که بندگانش را دوست دارد



    کلمات کلیدی :
    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    در برابر خدا
  • نویسنده : شکوه:: 85/5/18:: 9:6 صبح
  • از تنگنای محبس تاریکی
    از منجلاب تیره این دنیا
    بانگ پر از نیاز مرا بشنو
    آه، ای خدای قادر بی همتا

    یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
    بشکاف این حجاب سیاهی را
    شاید درون سینه من بینی
    این مایه گناه و تباهی را

    دل نیست این دلی که بمن دادی
    در خون طپیده، آه، رهایش کن
    یا خالی از هوا وهوس دارش
    یا پای بند مهر و وفایش کن

    تنها تو آگهی و تو می دانی
    اسرار آن خطای نخستین را
    تنها تو قادری که ببخشائی
    بر روح من، صفای نخستین را

    آه، ای خدا چگونه ترا گویم
    کز جسم خویش خسته و بیزارم
    هر شب بر آستان جلال تو
    گوئی امید جسم دگر دارم

    از دیدگان روشن من بستان
    شوق بسوی غیر دویدن را
    لطفی کن ای خدا و بیاموزش
    از برق چشم غیر رمیدن را

    عشقی بمن بده که مرا سازد
    همچون فرشتگان بهشت تو
    یاری بمن بده که در او بینم
    یک گوشه از صفای سرشت تو

    یکشب ز لوح خاطر من بزدای
    تصویر عشق و نقش فریبش را
    خواهم بانتقام جفاکاری
    در عشق تازه فتح رقیبش را

    آه ای خدا که دست توانایت
    بنیان نهاده عالم هستی را
    بنمای روی و از دل من بستان
    شوق گناه و نفس پرستی را

    راضی مشو که بنده ناچیزی
    عاصی شود بغیر تو روی آرد
    راضی مشو که سیل سرشکش را
    در پای جام باده فرو بارد

    از تنگنای محبس تاریکی
    از منجلاب تیره این دنیا
    بانگ پر از نیاز مرا بشنو
    آه، ای خدای قادر بی همتا

     



    کلمات کلیدی :
    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------